گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پری نویسه گردانی: PRY پری . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ لقب و منصب پر ۞ . || اقطاع و تیولی که متعلق به مقام پر بود. || مقام اعضاء مجلس لردها در انگلستان معاصر. || مقام اعضاء مجلس عالی فرانسه از 1815 تا 1848 م . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی پری فش پری فش . [ پ َ ف َ ] (ص مرکب ) پری وش : کنیزان یکی خیل پیشش بپای پری فش همه گلرخ و دلربای .(گرشاسب نامه ). پری کلا پری کلا. [ پ َ ک َ ] (اِخ ) از دیه های مجاور بارفروش (بابل ) مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 119). پری دنت پری دنت . [ پْری ُ / پ ِ ی ُ دُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ پریودنت . جنسی از تاتوهای عظیم الجثه ٔ مخصوص در امریکای جنوبی که سیاه رنگ است و قدش به ... پری زده پری زده . [ پ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مصروع . جن زده . مجنون . مسفوع . شَبزَق : بمن نمای رخ و اندکی بمن ده دل که با پری زده دارند اندکی ... پری بند پری بند. [ پ َ ب َ ] (نف مرکب ) شخصی که تسخیر جن کرده باشد. افسونگر. جن گیر. پری خوان . پری سای . پری افسای . افسونگر:پری بندان و زرّاقان نشسته ... پری بوی پری بوی . [ پْری / پ ِ بُی ْ ] (اِخ ) ۞ قصبه ای است کوچک در ساحل رود لیم نزدیک سرحد بوسنی ، در شمال شرقی سنجاق طاش لیجه از ولایت قوصوه ... پری پوی پری پوی . [پ َ ] (ص مرکب ) که پویه ای چون پری دارد : سیه چشم و گیسوفش و مشک دم پری پوی و آهوتک و گورسم .اسدی (گرشاسب نامه ) پری جان پری جان . [ پ َ ] (اِخ ) نام یکی از دیه های سوادکوه مازندران ۞ . پری یور به پریور نگاه کنید... نیم پری نیم پری . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) نیم پر بودن . در ظرفی تانیمه چیزی بودن . || (اصطلاح نجوم ) نصف الامتلاء. وقتی که ماه در تربیع باشد و آن در ش... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود