اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پری

نویسه گردانی: PRY
پری . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ لقب و منصب پر ۞ . || اقطاع و تیولی که متعلق به مقام پر بود. || مقام اعضاء مجلس لردها در انگلستان معاصر. || مقام اعضاء مجلس عالی فرانسه از 1815 تا 1848 م .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
چهل پری . [ چ ِ هَِ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. در 56 هزارگزی شمال باختری مشهد در جنوب کشف رود واقع است ....
ناف پری . [ ف ِ پ َ ] (اِ مرکب ) ناف پریان . قسمی شیرینی چون قرصی کوچک که شکل ناف دارد. (یادداشت مؤلف ). || قسمی گره برای زینت . (یادد...
پری داری . [ پ َ ] (حامص مرکب ) چگونگی پریدار : و عبادتی آغاز نهاد و دعوی پریداری کردیعنی جنیان با او سخن میگویند. (جهانگشای جوینی ).
پری پیکر. [ پ َ پ َ / پ ِک َ ] (ص مرکب ) که اندامی چون پری دارد : فریب پری پیکران جوان نخواهد کسی کو بود پهلوان . فردوسی .... و غلام پری پیکر...
پری تکان . [ پ َ رَ ت َ] (اِخ ) نام فریدن اصفهان بپارسی هخامنشی ۞ . پری تکان قدیم با ولایت اصفهان تطبیق میشود و قسمتی را از آن اکنون فری...
پری افسا. [ پ َ اَ ] (نف مرکب ) پری افسای . افسونگر یعنی صاحب تسخیر یاکسی که از برای تسخیر جن افسون خواند. (برهان قاطع).پریسای . پری بند. پریخ...
پری سیرت .[ پ َ ری رَ ] (ص مرکب ) که روش و طریقه ٔ پری دارد.
پری شکم . [ پ ُ ی ِ ش ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) بطنة. کظّة. سیری . || آبستنی . حاملگی .
پری صورت . [ پ َ رَ ] (ص مرکب ) که چهره و سیمای پری دارد. پریروی . پری پیکر. پریرخ . پری رخسار. خوبروی . زیباروی .
پری دیده . [ پ َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) جن دیده . پری گرفته .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.