گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پریشان دل نویسه گردانی: PRYŠAN DL پریشان دل . [ پ َ دِ ] (ص مرکب ) پریشان خاطر. آشفته خاطر. پراکنده فکر : دو درویش در مسجدی خفته یافت پریشان دل و خاطرآشفته یافت . (بوستان ).بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کردباد غیرت بصدش خار پریشان دل کرد.حافظ. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی دل پریشان دل پریشان . [ دِ پ َ ] (ص مرکب ) پریشان دل . آنکه دلش پریشان بود. پراکنده احوال : گم کرد پی از میان ایشان می رفت چو ابر دل پریشان .نظامی . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود