پس رو. [ پ َ رَ
/ رُ ] (نف مرکب ) مخفف پس رونده . پی رو. تَبع. تابع. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (صراح اللغة). تبیع. (دهار) (منتهی الارب ). آثف . (مهذب الاسماء). تألی . (منتهی الارب ). مقتدی ، مأموم
: همه گر پس رو و گر پیشوائیم
در این حیرت برابر می نمائیم .
عطار.
سَتِه . پس رو قوم . استتلاء؛ پس رو چیزی شدن خواستن کسی را. تلو؛ پس رو چیزی . (منتهی الارب ). || دنبال
: دعای خالص من پس رو مرادتو باد
که به زیاد توام نیست پیشوای دعا.
خاقانی .
-
پس روان ؛ اتباع . اخلاف . قَطین . حشم . (دهار). امت . توابع. اعقاب . آل . تبع. سَتل . داجَة؛ پس روان لشکر. (منتهی الارب ).