پارسی ویکی

واژه ی مورد نظر خود را وارد کنید.

گفتگو درباره واژه
گزارش تخلف

پشت

نویسه گردانی: PŠT

پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) یاقوت گوید: بشت ۞ شهری است در نواحی نیشابور مشتمل بر دویست و بیست و شش قریه وگویند معرب پشت است بفارسی چه آن مانند پشت است برای نیشابور. (معجم البلدان از علامه ٔ قزوینی در حواشی چهارمقاله ص 124 و نیز رجوع به لفظ پشت در برهان قاطعشود). و خارزنج در این ناحیت واقع است :
ز گرگان بیامد سوی راه پشت
پر آژنگ رخساره و دل درشت .

فردوسی .

واژه های قبلی و بعدی

واژه های همانند

۱۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه

واژه

معنی

پشت کلان

پشت کلان .[ پ ُ ک َ ] (اِ مرکب ) تشی . سیخول . ریکاسه . دُلدُل .

پشت کننده

پشت کننده . [ پ ُ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مستدبر.

پشت گردن

پشت گردن . [ پ ُ ت ِ گ َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قفا. پس سر. سپس گردن . پی سر. پشت سر. رَقبة. (منتهی الارب ).

پشت دادن

پشت دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت بدادن ؛ اتکاء. تکیه کردن . استناد کردن . || روگردانیدن . روی برگردانیدن . روگردان شدن . (برهان قاطع). ...

پشت دستی

پشت دستی . [ پ ُ ت ِ دَ ] (اِ مرکب ) زدن با پشت دست به پشت دست کسی . ضربه ای که با کف دست به پشت دست کسی زنند. || دستکش بی پنجه ٔ زن...

پشت بسطام

پشت بسطام . [ پ ُ ب ِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت شاهرود خراسان است عده ٔ قراء آن بیست وسه و مساحت آن 16 فرسخ مربع است مرکز آن قلعه ٔ نوخرقان ...

آزرده پشت

آزرده پشت . [ زَدَ / دِ پ ُ ] (ص مرکب ) چاروائی که پشت او خسته و ریش شده باشد. || مجازاً، پیری پشت بخم کرده .

پشت آسمان

پشت آسمان . [ پ ُ ] (اِخ ) نام موضعی در جنوب غربی سبزوار و مغرب کلاچاه بنواحی تربت حیدری .

پشت بادام

پشت بادام . [ پ ُ ] (اِخ ) رجوع به رباط پشت بادام شود.

تیره ٔ پشت

تیره ٔ پشت . [ رَ / رِ ی ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این کلمه را فرهنگستان ایران به جای ستون فقرات پذیرفته است . رجوع به واژه های نو...

تعداد نمایش:

« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۷ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »

نظرهای کاربران

نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.

ورود