اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پشت

نویسه گردانی: PŠT
پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) یاقوت گوید: بشت ۞ شهری است در نواحی نیشابور مشتمل بر دویست و بیست و شش قریه وگویند معرب پشت است بفارسی چه آن مانند پشت است برای نیشابور. (معجم البلدان از علامه ٔ قزوینی در حواشی چهارمقاله ص 124 و نیز رجوع به لفظ پشت در برهان قاطعشود). و خارزنج در این ناحیت واقع است :
ز گرگان بیامد سوی راه پشت
پر آژنگ رخساره و دل درشت .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۱ ثانیه
پشت گوش فراخی . [ پ ُ ت ِ ف َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پشت گوش فراخ . اهمال . سستی . سپوزکاری .
پشت و رو کردن . [ پ ُ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مقلوب کردن . منقلب کردن . برگرداندن جامه بصورتی که رو پشت و پشت رو شود.
باده ٔ پشت دار. [ دَ / دِ ی ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شرابی که چیزهای قوت دهنده ٔ مستی در آن آمیخته باشد. مقابل باده ٔ بی پشت . رجوع به...
پشت ویشتاسپان . [ پ ُ ] (اِخ ) بمعنی پشت و پناه گشتاسب است و اسم دیگری است از برای کوه ریوند. در فقره ٔ 34 فصل 12 بندهش مندرج است : «کوه...
پشت گوش اندازی . [ پ ُ ت ِ اَ ] (حامص مرکب ) سپوزکاری .
پشت راست کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پس از نهادن باری سنگین که پشت خم کرده بود راست ایستادن . || از صعوبت و سختی رهائی یافتن .
پشت دست گزیدن . [ پ ُ ت ِ دَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت دست بدندان گزیدن ؛ کنایه از ندامت و پشیمانی و تأسف باشد. (برهان قاطع). نادم گشتن ...
پس پشت افکندن . [ پ َ س ِ پ ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب )فراموش کردن . اِظهار. اظّهار. تظهیر. || ترک گفتن . مهمل گذاردن . اهمال کردن . از دست نهاد...
پس پشت افکنده . [ پ َ س ِ پ ُ اَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فراموش کرده شده . || ظِهْری ّ.
پس پشت گذاشتن . [ پ َ س ِ پ ُ گ ُ ت َ] (مص مرکب ) بعقب گذاشتن : پس پشت گذاشتن دشمن را.
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۱۷ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.