اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پشت پا

نویسه گردانی: PŠT PA
پشت پا. [ پ ُ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پشت پای . ظاهر قدم (مقابل کف پا). قدم . (مهذب الاسماء). حِمارَه :
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم .

سعدی (گلستان ).


|| مخنث . حیز. (برهان قاطع). بغا. تاز. کنده :
یک شبی گفت کای فلان برخیز
خارش پشت پای بنشانم
گفتمش حلقه ٔ در خاصت
کند کرده ست تیزسوهانم .

روحی ولوالجی .


- دیده بر پشت پا داشتن ؛ سر از شرم و خجلت فروافکندن :
به پیران پشت از عبادت دوتا
ز شرم گنه دیده بر پشت پا
چراغ یقینم فرا راه دار...

سعدی (بوستان ).


- آش ِ پشت ِ پا ؛ آشی که بشگون و تفأل پس از مسافری پزند و کسان و همسایگان و فقرا را فرستند و یا بخانه خوانند خویشان و اقربا را. آشی که بروز سیم پس از رفتن مسافری به سفر برای سلامتی او پزند.
- پشت پاپزان ؛ آئین و رسم پختن آش پشت پا.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
پشت پا زدن . [ پ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) (یا... بر چیزی ) با تحقیر و استخفاف رد کردن . بدور افکندن . رها کردن . چشم پوشیدن . ترک گفتن . ترک دادن . ...
پشت پا خاریدن . [ پ ُ دَ ](مص مرکب ) پا پشت پای ...؛ کنایه از شاد شدن و خوش آمدن و خوشحال گردیدن باشد. (برهان قاطع) : اینکه او پشت دست میخ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.