اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پشیمان

نویسه گردانی: PŠYMAN
پشیمان . [ پ َ ] (ص ) در پهلوی پشامان خوانده شده شاید از «پس »که سین به شین مبدل شده و از مان (منش ) ترکیب یافته باشد. (فرهنگ ایران باستان ص 73). نادم . مُتَنَدِّم .ندمان . ندیم . سادم . سدمان . منیب . تائب :
رو بخور و هم بده که گشت پشیمان ۞
هرکه نداد و نخورد از آنچ بیلفخت .

رودکی (از لغت نامه ٔ اسدی ).


بس که بر گفته پشیمان بوده ام
بس که بر ناگفته شادان بوده ام .

رودکی .


چو ایدر بیائی و فرمان کنی
روان از نشستن پشیمان کنی .

فردوسی .


پشیمان مبادی ز کردار خویش
بتو باد روشن دل و دین و کیش .

فردوسی .


پشیمانم از هرچه کردم ز بد
کنون گر ببخشد ز یزدان سزد.

فردوسی .


برین کردها بر پشیمان تری
گنه کار جان پیش یزدان بری .

فردوسی .


که گر داد گیرید و فرمان کنید
ز کردار بد دل پشیمان کنید.

فردوسی .


من امروز با این سپه آن کنم
که از آمدن تان پشیمان کنم .

فردوسی .


همی بود در بلخ چندی دژم
ز کرده پشیمان و دل پر ز غم .

فردوسی .


که بخشایش آراد یزدان بر او
مبادا پشیمان از آن گفتگو.

فردوسی .


که من زین پشیمان کنم شاه را
برافروزم این اختر و ماه را.

فردوسی .


ازو فر و بختم بسامان بود
و یا دل ز کرده پشیمان بود.

فردوسی .


مخدوم ز یادی ّ و تو مبادی
ازخدمت شاه جهان پشیمان .

فرخی .


که شه بر همه بد بود کامکار
چو گردد پشیمان نیاید بکار.

اسدی .


نروم نیز بکام تن بی دانش
چون روم نیز چو از رفته پشیمانم .

ناصرخسرو.


زان پشیمانی که لرزانیدیش
چون پشیمان نیست مرد مُرتَعش .

مولوی .


پشیمان ز گفتار دیدم بسی
پشیمان نشد از خموشی کسی .

سعدی .


هر چه گفتیم جز حکایت دوست
از همه گفته ها پشیمانیم .

سعدی .


ز گفتن پشیمان بسی دیده ام
ندیدم پشیمان کس از خامشی .

ابن یمین .


اگر پشیمان باشی از نگفتن به که پشیمان باشی از گفتن . (جامعالتمثیل ). تفکه ، تندم ؛ پشیمان بودن . اندام ؛ پشیمان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). اُسِقط فی یدیه (مجهولاً)؛ پشیمان شد و سرگشته گردید. (منتهی الارب ). || (حامص ) پشیمانی (مثل تشنه بمعنی تشنگی ). ندم . تندّم . ندامت :
بپرسید کسری که برگوی راست
که تا از گذشته پشیمان کراست .

فردوسی .


کنون زانچه کردی و خوردی بتوبه
همی کن ستغفار و میخورپشیمان .

ناصرخسرو.


- پشیمان دل ؛ متأسف . نادم :
کمند اندر افکند و برکاشت روی
ز کرده پشیمان دل و چاره جوی .

فردوسی .


- کور و پشیمان ؛ از اتباع است ؛ سخت پشیمان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
پشیمان شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نَدَم . تندم . ندامت . ندمان . نادم شدن . ندامت حاصل کردن . سَدَم . (تاج المصادر بیهقی ) : اگر پند من یک ...
کور و پشیمان . [ رُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) سخت پشیمان . (فرهنگ فارسی معین ). از اتباع ، سدمان ندمان . سادم نادم . (یادداشت به خط مرحوم ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
محمد شکری فومشی
۱۳۸۹/۰۴/۲۸ Iran
0
0

والتر هنینگ در مقاله ای فرم پشامان برای پشیمان را که نیبرگ اشتباه قرائت کرده بود، اصلاح کرد:
W.B. henning, 1935, Copte rendue de H.S. Nyberg, p. 17 [Selected Papers, p. 375]


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.