اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پل

نویسه گردانی: PL
پل . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) پاشنه ٔ پای . عقب :
دریغ این بر و برز و بالای تو
رکیب دراز و پل و پای تو.

فردوسی (از فرهنگ رشیدی ).


همیشه کفش و پلش را کفیده بینم من
بجای کفش و پلش دل کفیده بایستی .

معروفی (از لغت نامه ٔ اسدی ).


پل بکفش اندر بکفت و آبله شد کابلیچ
از پس غمهای تو، تا تو مگر کی آئیا.

عسجدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
منطقه و محله ای است در تهران که همچنان نام قدیمش را حفظ کرده است. پیش از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید دروازه هایی داشت برای حفظ امنیت و د...
پال بنجامین آستر (به انگلیسی: Paul Benjamin Auster) رمان‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، شاعر و مترجم آمریکایی است. او متولد نیوآرک، نیوجرزی است. شهرت او بیشتر ...
تخته پل . [ ت َ ت َ / ت ِ پ ُ ] (اِ مرکب ) جسر و معبر چوبی . (ناظم الاطباء). پلی که از تخته ها بر خندق قلعه سازند تا در قلعه آمد و رفت واقع شود...
دسته پل . [ دَ ت َ / ت ِ پ َ ] (اِ مرکب ) دسته چالک . رجوع به الک دولک شود.
گالش پل . [ ل ِ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در 13هزارگزی شمال باختری آمل کنار شوسه ٔ آمل به محمو...
گوشه پل . [ ش ِ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 12هزارگزی شمال باختری دورود به بروجرد. جلگه و معتدل و...
ساری پل . [ پ ُ ] (اِخ ) موضعی است در جوزجان ، نزدیک به شبورقان ، و در قسمت علیای رودخانه ٔ شبورقان ، و گویا شهر قدیم انبار در محل آن قرار دا...
شل و پل . [ ش َ ل ُ پ َ] (ص مرکب ، از اتباع ) شل و پر. و رجوع به شل شود.
پل و پا. [ پ َل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پا. پر و پا : دریغ این بر و برز و بالای تورکیب دراز و پل و پای تو.فردوسی .
پل مورد. [ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در فارس ، آبش شیرین و گوار است . رودخانه ٔ شش پیر به آب چشمه ٔ تاسک و چشمه ٔ کِل پیوسته در پل مورد آن ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۸ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.