اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پلاس

نویسه گردانی: PLAS
پلاس . [ پ َ ] (اِخ ) ۞ نام نویسنده ٔ روم . وی کتابی بزرگ در مهرپرستی تألیف کرده است . (یشتها تفسیر و تألیف پورداود ج 1 ص 411).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پلاس . [ پ َ ] (اِ) پشمینه ٔ سطبر که درویشان پوشند و نیز بمعنی قسمی پشمینه ٔ گستردنی باشد شبیه به جاجیم . چیزی است مثل کرباس که از ریسمان ...
پلاس . [پْلا / پ ِ ] (اِخ ) ۞ نام قریه ای بزرگ است در ولایت مناستر از آرناؤدستان و سنجاق و قضای کوریجه . در12 هزارگزی شمال شرقی کوریجه ...
پلاس ژی . [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ نامی است که در ازمنه ٔ قدیم به سرزمین یونان و پلوپونزوس و جزیره ٔ لِسبس (که امروز به می تی لن معروفست ) داده ...
کج پلاس . [ ک َ پ َ ] (ص مرکب ) بدمعامله و مفسد. (آنندراج ). کج باز. (ناظم الاطباء) : با همه کج پلاس با ما هم . سنائی .هرگز گلیم بخت مرادر محیط...
گل پلاس .[ گ ُ ل ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درختی است که آنرا در فارسی پله هم گویند. (آنندراج ) : به عزم سیر چمن چون روم ز خانه بر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پلاس باف . [ پ َ ] (نف مرکب ) سازنده و کننده ٔ پلاس . لوّاف . (محمودبن عمر ربنجنی ).
پلاس آخور. [ پ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) توبره : از تمنای پلاس آخور خاص تو فتادبر سر نفس نباتی هوس نشو و نما. سیف اسفرنگ . || مجازاً بمعنی شرم زن ...
پلاس افکن . [ پ َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه پلاس گسترد : پلاس افکن آخور مرکبانش فناخسرو و تخت کرمان نماید.خاقانی .
پرستش پلاس . [ پ َ رَت ِ پ َ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ عبادت . (ولف ) : بدان خانه شد شاه یزدان پرست [ لهراسب ]فرود آمد آنجا و هیکل ببست ...بپوشید جام...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.