پنج ده
نویسه گردانی:
PNJ DH
پنج ده . [ پ َ دِه ْ ] (اِخ ) پنج دیه خمس قُری . در نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی (ص 159) آمده است : مروالرود از اقلیم چهارم است طولش ازجزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لوک از قصبات آن پنج دیه بوده که سلطان ملکشاه ساخت . دور باروش پنج هزار گام است و گرمسیر است اما هوای درست دارد و آبی گوارنده و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و از میوه هاش انگور و خربزه سخت نیکوست چند پاره دیه از توابع آن است - انتهی . مرحوم علامه ٔ قزوینی گوید: پنجده ناحیه ٔمعروفی بوده است در خراسان از نواحی شهر مروالرود (بالامرغاب امروزی ) و در نسبت به آن بنجدیهی و فنجدیهی و بندهی (پندهی ، پنجدهی ) همه ٔ این صور استعمال شده است . (معجم البلدان ) و اکنون نیز نام قریه ٔ پنج ده درنقشه های مبسوط بر لب رود مرغاب در خاک روسیه بکلی نزدیک سرحد شمالی افغانستان اندکی در شمال غربی قصبه ٔبالامرغاب دیده میشود. (شدالازار تألیف معین الدین ابوالقاسم جنید ص 416 حاشیه ٔ (2) بقلم علامه ٔ قزوینی ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پنج و ده . [ پ َ ج ُ دَه ْ ] (اِ مرکب ) معامله . سروکار : خردان و بزرگان فلک را بگه سعدجز با شه ما با دگران پنج و دهی کو؟سنائی .
ده پنج . [ دَه ْپ َ ] (اِ مرکب ) نصف یک قسمت از پنج قسمت . || (ص مرکب ) زرپست و قلب و ناسره . (ناظم الاطباء). زرقلب و بد. (لغت محلی شوشت...