اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ده پنج

نویسه گردانی: DH PNJ
ده پنج . [ دَه ْپ َ ] (اِ مرکب ) نصف یک قسمت از پنج قسمت . || (ص مرکب ) زرپست و قلب و ناسره . (ناظم الاطباء). زرقلب و بد. (لغت محلی شوشتر). || زر یا سیم که پنج دهم یعنی نصف آن فلز دیگر باشد :
همه راه او خود پر از گنج بود
زر دهدهی سیم ده پنج بود.

نظامی .


- ده پنج زنی ؛ کنایه است از نیرنگسازی و تقلب ورزی :
تا دهدهی غرایبت هست
ده پنج زنی رهاکن از دست .

نظامی .


و رجوع به ده پنجی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
پنج ده . [ پ َ دِه ْ ] (اِخ ) پنج دیه خمس قُری . در نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی (ص 159) آمده است : مروالرود از اقلیم چهارم است طولش ازجزایر خالدات...
پنج و ده . [ پ َ ج ُ دَه ْ ] (اِ مرکب ) معامله . سروکار : خردان و بزرگان فلک را بگه سعدجز با شه ما با دگران پنج و دهی کو؟سنائی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.