اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پنجه

نویسه گردانی: PNJH
پنجه . [ پ َ ج َه ْ ] (عدد، ص ، اِ) مخفف پنجاه است :
بدین اندرون سال پنجاه رنج
ببرد و ازین ساز بنهاد گنج
دگر پنجه اندیشه ٔ جامه کرد
که پوشند هنگام بزم و نبرد.

فردوسی .


ز سالش چو یک پنجه اندررسید
سه فرزندش آمد گرامی پدید.

فردوسی .


صد اشترز گنج و درم کرد بار (قیصر روم )
ز دینار پنجه ز بهر نثار...
به مریم فرستاد و چندی گهر
یکی نغز طاوس کرده بزر.

فردوسی .


دگر پنجه از نامداران چین
بفرمود تا کرد پیران گزین .

فردوسی .


ز لشکر گزین کرد پنجه هزار
جهاندیده گرد ازدر کارزار.

فردوسی .


چو عارض برآورد پنجه هزار
دلیران و مردان خنجرگزار.

فردوسی .


صد اسب گرانمایه پنجه بزین
همه کرده از آخور ما گزین .

فردوسی .


من یقینم که درین پنجه سال ایچ کسی
درخور نامه ٔ او نامه بکس نفرستاد.

فرخی .


که خواند تخته ٔ عصیان تو که درنفتاد
ز تخت پنجه پایه به چاه پنجه باز.

سوزنی .


مرا از بعد پنجه ساله اسلام
نزیبد چون صلیبی بند بر پا.

خاقانی .


پس از پنجه نباشد تندرستی
بصر کندی پذیرد پای سستی .

نظامی .


نه پنجه سال اگر پنجه هزار است
سرش برنه که هم ناپایدار است .

نظامی .


چهل پنجه هزاران مرد کاری
گزین کرد از یلان کارزاری .

نظامی .


بسا زن کو صد از پنجه نداند
عطارد را بزرق از ره براند.

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
خوش دست و پنجه . [ خوَش ْ / خُش ْ دَ ت ُ پ َ ج َ / ج ِ ] (ص مرکب ) خوشنواز. سازنواز نیکو. خوب ساززن . || زبردست . ماهر. خیاط خوش دست وپنجه ؛ یعنی...
پنجه بر روی کسی زدن . [ پ َ ج َ / ج ِ ب َ ی ِ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از روسیاه کردن باشد. (برهان قاطع). || به روی کسی ایستادن و یک...
پَنْجۀ مَرْیَم، نام فارسی گیاه خودرو و پایدار بخور مریم در طب سنتی. در سبب نام‌گذاری این گیاه و انتساب آن به مریم گفته‌اند که چون در بیابان حضرت مریم ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.