اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

په په

نویسه گردانی: PH PH
په په . [ پ ِ پ ِ ] (اِخ ) (فلورستان ) ۞ سرتیپ ایتالیائی ، متولد در «سکیلاس » (1780 - 1851 م .). || برادرش ، گیوم وطن پرست و سرتیپ (1782 - 1855 م .). این دو برادر در حکومت آزادی خواه سال 1820 م . شرکت کردند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
په په . [ پ َ پ َ / پ ِ ] (ص ) ۞ پپه . پخمه . گول . چلمن . سلیم . پفیوز. آبدندان . ساده . ساده دل . چلمه . صاف و ساده . رجوع به پپه شود.
په په . [ پ َه ْ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان ). آفرین . زه .مخفف واه واه . (غیاث )...
په په گی .[ پ َ پ َ / پ ِ ] (حامص ) په پگی . رجوع به په پگی شود.
په ای با. [ پ ِ ] (اِخ ) ۞ نام کشور هلند. رجوع به هلند شود.
په پن اول . [ پ ِ پ َ ن ِ اَوْ وَ ] (اِخ )پسر لوئی دبونر، پادشاه «اکیتن » از 814 تا 838 م .
په پن دوم . [ پ ِ پ َ ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) پسر په پن اول .
په وی یه . [ پ ِ ی ِ ] (اِخ ) از شهرهای یونان قدیم . خشایارشاآن را تسخیر کرده است . (ایران باستان ج 1 ص 798).
به لکنت افتادن .گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن . درماندن به سخن . کندی زبان . کندزبانی . زبان شکستگی . درماندگی در جواب کسی را دادن.
په تی ریس . (اِخ ) نام مردی که در تقسیم مصر توسط اسکندر بدو ایالت ، والی یکی از دوایالت شد اما نپذیرفت . (ایران باستان ج 2 ص 1358).
له و په شدن . [ ل ِ هَُ پ ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) له و لورده شدن . خرد و خاکشی شدن . سخت لِه شدن ، چنانکه گوشت کوفته در هاون .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.