په په . [ پ َه ْ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان ). آفرین . زه .مخفف واه واه . (غیاث ). مکرر په . به به
: روحانیان چو بینند ابکار فکر من
په په زنند بر وی و نام خدا برند.
کمال اسماعیل .
دیده را و مژه را دید دلم خشک و چه گفت
گفت په په نبود بخت بدین شادابی .
مسیح کاشی .
بوحدت فروناوری هیچگه سر
چو حلواخوری زود گویی که په په .
؟
|| به به . (در زبان اطفال )،شراب یا غذائی شیرین یا لذیذ.
-
با په په چیزی را خوردن ؛ با التذاذ تمام خوردن . خوردن چیزی را و تحسین کردن آنرا. سخت از آن ملتذ شدن .