اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

په په

نویسه گردانی: PH PH
په په . [ پ َه ْ پ َه ْ ] (اِ صوت ) کلمه ای است از توابع که در هنگام تحسین با حیرت آمیخته گویند. (برهان ). آفرین . زه .مخفف واه واه . (غیاث ). مکرر په . به به :
روحانیان چو بینند ابکار فکر من
په په زنند بر وی و نام خدا برند.

کمال اسماعیل .


دیده را و مژه را دید دلم خشک و چه گفت
گفت په په نبود بخت بدین شادابی .

مسیح کاشی .


بوحدت فروناوری هیچگه سر
چو حلواخوری زود گویی که په په .

؟


|| به به . (در زبان اطفال )،شراب یا غذائی شیرین یا لذیذ.
- با په په چیزی را خوردن ؛ با التذاذ تمام خوردن . خوردن چیزی را و تحسین کردن آنرا. سخت از آن ملتذ شدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
له و په کردن . [ ل ِ هَُپ ِه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) له و لورده کردن . خرد و خاکشی کردن . سخت لِه کردن چنانکه گوشت کوفته در هاون .
په به پهلو درآمدن . [ پ ِه ْ ب ِ پ َ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) فربه شدن : صد جگر پاره شد ز هر سوئی تا درآمد پهی به پهلوئی .نظامی .
په سستاس سوماتوفیلاکس . [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) رجوع به په سست شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.