اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پهلو دادن

نویسه گردانی: PHLW DʼDN
پهلو دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) غنی کردن . سود رساندن . مدد کسی نمودن . (غیاث ). منفعت رسانیدن . (برهان ). امداد و عنایت :
در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت
دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد.

کلیم .


در خراباتست هرکس صاحب دست و دلیست
خوش سبوی باده پهلویی بمستان داده است .

دانش .


اهل دنیا کی به والاقدر پهلو میدهند
بدقماشان را برنگ آستر رو میدهند.

تأثیر.


|| نزدیکی نمودن . (برهان ): اکثبک الصید فارمه ؛ یعنی پهلو داد و توانا کرد ترا شکار پس تیر بینداز بر وی . (منتهی الارب ). || دوری کردن . پهلو کردن . کناره گزیدن . رو گردانیدن . (برهان ). گریختن و روی برتافتن . (انجمن آرا).اجتناب و احتراز کردن . (انجمن آرا). رجوع به پهلو کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.