اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پی

نویسه گردانی: PY
پی . (اِ) مخفف پیه . (صحاح الفرس ). مخفف پیه که در چراغ سوزند وشمع نیز سازند. (برهان ). شحم . په . وزد :
سوس پرورده پی بگداخته
خوب درمانی زنان راساخته .

رودکی .


مرا غرمج آبی بپختی به پی
به پی از چه پختی تو ای ۞ روسپی .

خجسته .


سختیان را گرچه یکمن پی دهد شوره دهد
و اندکی ۞ چربو پدید آید بساعت در قصب .

ناصرخسرو.


با تو کجا بس بود خصم تو کاندر جهان
هیچ بزی را نبود گوشت ز پی چرب تر.

عمادی شهریاری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
پی پینگ . [ پ ِ پی ] (اِخ ) ۞ نام قدیم پِکن پایتخت قدیمی چین . امروزه کرسی (هوپه )، در جوار دیوار عظیم چین ، دارای 800000 تن سکنه و رصدخا...
پی برپی . [ پ َ / پ ِ ب َ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) قدم برقدم . اثر قدم بر اثر قدم ، و آن کنایه از متعاقب رفتن است . (آنندراج ).
پی درپی . [ پ َ / پ ِ دَ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) ۞ پیاپی . یکی پس دیگری . متواتر. علی الاتصال . (آنندراج ). مسلسل . دَمادَم . متعاقب یکدیگر. متتاب...
پی سپید. [ پ َ / پ ِ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) شوم قدم . (غیاث ). عقب . (حبیش ) (مهذب الاسماء).
پی پیسترل .[ رِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی شب کور کوچک و قهوه ای رنگ با گوشهای کوچک و نوک تیز.خفاش . در آسیا و اروپا و شمال آفریقا فراوان است .
پی اندرپی . [ پ َ / پ ِ اَ دَ پ َ / پ ِ ] (ق مرکب ) یکی بدنبال دیگری . متصل . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 255). پیاپی .
پی پی خاتون . (اِخ ) نام محلی در 204500گزی بوشهر میان بطانه و بندر دیر.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ز پی . [ زِ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف از پی . از عقب . پس از. بدنبال . در عقب . برای . بجهت . ازبهر : بر همه شاهان ز پی این جمال قرع...
قسمی نرم تن دریائی است که رشته هائی تارمانندِ بیسی ، byssi نامش به محلهائی خاص از بستر دریا ریشه می اندازد. از پی نا گوشت و مروارید می یافتند و ب...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۷ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.