پیش
نویسه گردانی:
PYŠ
پیش . (پسوند) مزید مؤخر امکنه : آسیاب پیش . بیه پیش و بیه پس (از کلمه ٔ «بیا» فعل امر آمدن و «پیش »)،نام دو قسمت گیلان . رجوع به بیه پیش و بیه پس شود.
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پیش گیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ دفع. جلوگیری کردن . مانع گشتن . منع کردن . بنگهداری برخاستن . از پیش مانع آن شدن چنانکه سرایت مرضی ...
پیش نویس کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن نامه ای بعنوان مسوده . مقابل پاک نویس کردن . مسوده کردن . مقابل از سواد ببیاض بردن .
پیش فروش کردن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش فروختن . فروختن پیش از مهیا شدن و حاضر آمدن مال یاغله . بها ستدن قبل از فرا رسیدن و آماده شدن...
پیش چشم کردن . [ ش ِ چ َ /چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در منظر قرار دادن . برابر دیده نهادن : آنچه نسخت کردند از خزانه ها بیاوردند و پیش چشم کردن...
پیش خرید داشتن . [ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) آنکه از پیش چیزی را خریداری کرده باشند. خریده داشتن قبل از موعد مقرر و تغییر بها.
پیش داری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قابلگی کردن . بچه را گرفتن (ماما).
پیش دوزی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوختن در روی جامه . مقابل پس دوزی کردن که دوختن کرانه های پارچه است در محل درزها از داخل .
پیش دهنی کردن . [ دَ هََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی سؤال سخن گفتن و میان سخن کسی دویدن (اصطلاح مردم جنوب خراسان ).