اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پیشخورد

نویسه گردانی: PYŠḴWRD
پیشخورد. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ] (اِ مرکب ) عجالة. (منتهی الارب ). طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. (برهان ). چاشنی طعام . طعام اندک که بدان نهار شکنند. (غیاث ). پیش دندان . (مجموعه ٔ مترادفات ص 84) :
جهان پیش خورد جوانیت باد
فزون از همه زندگانیت باد.

نظامی .


|| (ن مف مرکب ) آن پاره از اجری که پیش از رسیدن وقت گرفته و صرف کرده باشی . قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد ستده باشند و صرف کرده . || پیشکی و سلم فروخته یعنی غله ٔ نارسیده و میوه ٔ ناپخته و امثال آن که پیشترفروشند. (برهان ). فروختن غله و میوه ٔ نارسیده قبل از وقت و پول آنرا خوردن :
گفتا [گفت که ] فردا دهمت من سه بوس
فرخی امید به از پیشخورد.

فرخی .


چو امید دادی نباشم بدرد
که امید نیکو به از پیشخورد.

اسدی .


دست رادش داده در اطلاق رزق
مهلتی مر آزرا از (در) پیش خورد.

انوری .


آن عمر شده که پیشخورد است .
پندار هنوز در نورد است .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
پیشخورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش خوردن . رجوع به پیشخور کردن و رجوع به پیشخور شود.
در بیت:چو امید دادی نباشم به درد که امید نیکو به از پیش خورد (گرشاسبنامه)
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
F-S
۱۳۹۱/۰۵/۱۴ Iran
0
0

سلام.
امکان دارد که واژه ای برابر با واژه ی "پیش خور" عنوان کنید که همین معنا را هم داشته باشد؟
ممنون


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.