تاب
نویسه گردانی:
TAB
تاب . [ تاب ب ] (ع ص ) مرد بزرگ . (منتهی الارب ) (المنجد). || ضعیف . (منتهی الارب ) (المنجد). || اشتر و خر که پشت آنها ریش باشد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۹۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
کج تاب . [ ک َ ] (نف مرکب ) که کج تابد. که ناراست تاب دهد. || بدرفتار. با سوء سلوک .
نخ تاب . [ ن َ] (نف مرکب ) نخ تابنده . که نخ تابد. نخ ریس . نخ باف .
گوش تاب . (نف مرکب )تابنده ٔ گوش . پیچنده ٔ گوش . گوش پیچ . || (ن مف ) گوش تابیده . پیچیده گوش . || (اِمص مرکب )گوشمال و تاب دادن گوش برای ...
موی تاب . (نف مرکب ) تابنده ٔ مو. موتاب . آنکه تارهای موی سر به هم تاب دهد و از آن رشته سازد. || آنکه طناب مویی می سازد. رسن تاب . رسنگر....
اجاق زیر دیگ خزینه
تنور زیر خزینه حمام
محلی بسیار آلوده کثیف و بویناک بود برای انباشت پیخال و پهن یا علف و کهنه پارچه (درحالت استغنا چوب و ذغال) که...
پیک تاب - پیک تابشی ، پیک پرتویی ، پیک برقی ، پیک الکترونیکی ، پست الکترونیکی که در تارگستر ها و تار بینابینی شبکه های جهانی رایانه ها بکار میرود. ( پ...
پیک تاب – پیک برقی ، پست الکترونیکی ، در انگلیسی میشود ( ای مِیل )
صبح تاب . [ ص ُ ] (نف مرکب ) تابنده بصبح . || (ن مف مرکب ) آنچه یا آنکه در معرض تابش آفتاب باشد بهنگام صبح : روزن جانت چو بود صبح تاب ذر...
ریش تاب . (ص مرکب ) ریش مجعد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 17).
سنگ تاب .[ س َ ] (ن مف مرکب ) آبی که آنرا با سنگهای تفته که در آن افکنند گرم کرده باشند. (یادداشت بخط مؤلف ).