اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تابیه

نویسه گردانی: TABYH
تابیه . [ ی ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیّه 8 هزارگزی شمال خاوری نقده ، سه هزارگزی شمال شوسه ٔ محمدیار، جلگه ، معتدل مالاریایی با 101 تن سکنه آب آن از رودگدار محصول آنجا غلات ، چغندر، حبوبات ، توتون . شغل اهالی زراعت ، گله داری ، صنایع دستی آنان جاجیم بافی ، راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تأبیه . [ ت َءْ ] (ع مص ) آگاه گردانیدن . || بیاد کسی دادن . || تهمت کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
(فعل): جای دادن، قرار دادن، آماده کردن و آراستن، سامان دادن. (اسم):جای داده، قرار داده، آماده و آراسته، سامان دادن شده
طابیة. [ ی َ ] (اِخ ) بنت جزٔبن سعد الریاحی . این زن را در یوم اِراب از ایام عرب ذکری است و در آن روز اسیر شد و پدرش مالی بعنوان سربها دا...
تعبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تعبئة. (اقرب الموارد). لشکر بترتیب بداشتن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تَعَبّی . (منتهی الارب ).آراستن و آ...
تأبیة. [ ت َءْ ی َ ] (ع مص ) (از ثلاثی مجرد اَبَوَ) ابیت له تأبیة؛ گفتم او را پدر من فدای تو باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از غایت تو...
تعبئة. [ ت َ ب ِ ءَ ] آماده و ساخته کردن سامان لشکر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آماده و ساخته کردن متاع و کار و لشکر و جز آن را و یو...
تعبیه شدن . [ ت َ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) واقع شدن و قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).
تعبیه کردن . [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده کردن و آراستن . (ناظم الاطباء). آراستن لشکر. آرایش جنگی . آماده کردن لشکر و سامان آن ...
تعبیه شکستن . [ ت َ ی َ / ی ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نامرتب کردن و تغییر دادن . (ناظم الاطباء) : بر آن سو تعبیه زان گونه بشکست که مهر رایگا...
تعبیه ساختن . [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) مرتب ومنظم کردن و قرار دادن . (ناظم الاطباء) : دیر است که بر چرخ همین تعبیه سازندهفت اختر س...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.