تعبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تعبئة. (اقرب الموارد). لشکر بترتیب بداشتن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تَعَبّی . (منتهی الارب ).آراستن و آماده کردن لشکر و سامان آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آراستن . (غیاث اللغات ). تعبیه . آرایش جنگی
: پیرایه ٔ عالم تویی ،فخر بنی آدم تویی
داناتر از رستم تویی ، در کار جنگ و تعبیه .
منوچهری .
خوارزمشاه چون بشنید، ده سرهنگ با خیل سوی بخارا تاختن آورد وخود به تعبیه رفت و راه ها از چپ و از راست بگرفت تااز کمین خللی نزاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
348). آلتونتاش چون به دبوسی رسید طلیعه ٔ علی تکین پیدا آمد، فرمود تا کوس فروکوفتند و بوقها بدمیدند با تعبیه ٔ تمام براند و لشکرگاهی کردند برابر خصم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
350). چون صبح بدمید خوارزمشاه بر بالایی بایستاد و سالاران و مقدمان نزدیک وی و تعبیه ها بر حال خویش . گفت ای آزادمردان چون روز شود خصمی سخت ... پیش خواهد آمد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص
351). و بسیجیده ٔ آن شده که بر این تعبیه در صحرای مباسطت آیم . (کلیله و دمنه ). ابوعلی هم بر آن منوال تعبیه ٔ لشکر بیاراست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). چون به نزدیک دشمن رسید به تعبیه ٔ لشکر مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص
349). || ساختن چیزی که قدری غریب نماید. (غیاث اللغات ).
|| آماده کردن و ترتیب دادن چیزی .(آنندراج ). نظم و ترتیب دادن
: این دولت و این ملک ببازی نتوان داشت
بازی نبود تعبیه ٔ اختر سیار.
امیرمعزی (از آنندراج ).
بفرمود تا بزمگان او به تعبیه ٔ خیول و تغشیه ٔ فیول بیاراستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص
332). || مقرر نمودن . متمکن کردن . قرار دادن . استوار کردن .
|| حیله ٔ جنگی . خدعه ٔ جنگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: خوارزمشاه چون لشکر سلطانی بدیداول بشکوهید که علی تکین [ یعنی جنگ با علی تکین ] تعبیه است [ و قصد این لشکر فروگرفتن خوارزمشاه است ]،خود را فراهم گرفت
۞ و کشتی از
۞ میان جیحون بازگردانیده بود تا کدخدایش احمد عبدالصمد وی را قوت دل داد.(تاریخ بیهقی ، یادداشت مرحوم دهخدا). || پنهان کردن و پوشیدن چیزی را. (غیاث اللغات ). پنهان داشتن . به حیله و مکر در جایی قرار دادن
: و در میان ما به عیاری تعبیه شده تا بوقت فرصت یاران را خبر کند. (گلستان ). چه دانید اگر این هم از جمله ٔ دزدان است به عیاری در این کاروان تعبیه شده . (گلستان ). || بمجاز مطلق حیله
: قومی که در این سفر مرا همراهند
از تعبیه ٔ زمانه بس آگاهند.
انوری .
روباهی در شارع راهی ماهیئی دید با خود اندیشید این موضع دریا و رود نیست و نه دکان صیاد و ماهي فروش است که ماهی تواند بود.این بی بهانه ای و تعبیه ای نباشد. (سندبادنامه ص
47).گفتند گوسفندی است با زنی بازی میکند. گفت این کار بی تعبیه ای نیست . (سندبادنامه ص
81). گرچه بمویی آسمان داشته اند بر سرم
موی به موی دیده ام تعبیه های آسمان .
خاقانی .
صحبت این خاک ترا خوار کرد
خاک چنین تعبیه بسیار کرد.
نظامی .
|| بمعنی تحکم و تسلط نیز دیده می شود
: مباش غره ببازوی خود که از رخ تست
هزار تعبیه ٔ پادشاه حسن انگیز.
حافظ (از آنندراج ).
|| عطرها آمیختن . (تاج المصادر بیهقی ). عطر بیامیختن . (زوزنی ، یادداشت مرحوم دهخدا).
|| (ص ) ساخته و ترتیب داده و مقرر شده و جای گرفته
: دهرسیه کاسه ایست ما همه مهمان او
بی نمکی تعبیه است در نمک خان او
خاقانی .
هر بار نفس که برگشایم
غم تعبیه در میان ببینم .
خاقانی .
دانم که هر آنچه ساز کردند
بر تعبیه ایش باز کردند.
نظامی .
اول که نه آفریده بودم
وین تعبیه ها ندیده بودم .
نظامی .
تعبیه ای را که در او کارهاست
جنبش افلاک نمودارهاست .
نظامی .
سعدی غرض از حقه ٔ تن آیت حقست
صد تعبیه در تست و یکی بازنجستی .
سعدی .
آخر به ترحم سر مویی نگر آن را
کاهی بودش تعبیه در هر بن مویی .
سعدی .
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش .
حافظ.