اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاج

نویسه گردانی: TAJ
تاج . (اِخ ) تاجو ۞ نام بزرگترین رود شبه جزیره ٔ ایبریا یعنی دوکشور اسپانیول و پرتقال است ، از کوه سیرافلیپوی واقع درطرف شمال شرقی اسپانیا سرچشمه گرفته ، اول بشمال غربی و بعد بجنوب غربی و بالاخره بسمت مغرب روان شود و آنگاه از طرف سفلی لیسبون وارد اقیانوس اطلس میگردد، و طول مجرایش به 760 هزار گز میرسد و 560 گز آن در خاک اسپانیا واقع است و شعبی دارد، از طرف راست انهار: گالو، تایونه ، چارانه ، وادی الرمل ، البرکه ،تیتار، و آلاکون از طرف چپ : وادی ایله آلگودور، و سالون ، در خاک پرتقال از راست : پونسول اوقره زه ، وزرزه و ازطرف چپ دو نهر «زاتارس » و «کالکه » نزدیک بمصبی ، برود تاج وارد گردد، شعرای اسپانیول وادی تاج را با اشعار دلاویز خود بسیار ستوده اند ولی با این وصف اکثر نقاط آن سنگلاخ و بیابان است ، در سواحل این رود بلادو قصبات بسیار واقع است که عمده ٔ آنها از این قرار است : آرانیوئز تالاویره ، دلارینه ، بوئنته ، دل آرزو، بیسپو، القنطره و در پرتقال بلاد و قصبات : ویلاولها آبرانتس ، شنتریم و لیسبون . در میاه این رود مقداری ریزه ٔ زریافت شود، و مصبش وسیع و دلکش و باندازه ٔ خلیجی پهناورو شبیه به بغاز استانبول میباشد و تاقصبه ٔ آبرانتس برای سیرسفائن صلاحیت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۸ ثانیه
قنات تاج محمد. [ ق َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گوهرکوه بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 69هزارگزی باختر خاش . کنار راه...
تاج بر سر نهادن . [ ب َ س َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پادشاه شدن . بپایه ٔ بلند رسیدن . از همگنان برترشدن . از دیگران برتری یافتن . صاحب بزرگی ...
تاج الدین محلّه . [ جُدْ دی م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهر خواست بخش مرکزی شهرستان ساری سی هزارگزی شمال باختری ساری و شش هزا...
تلخ آب تاج الدین . [ ت َ جِدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان جهانگری است که در بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از ...
حسن تاج العارفین . [ ح َ س َ ن ِ جُل ْ رِ ] (اِخ ) ابن عدی بن ابوالبرکات مسافر کرد، برادر شیخ عدی بود که در 644 هَ . ق . در قلعه ٔ موصل خفه گ...
علی تاج الحلوانی . [ ع َ ی ِ جُل ْ ح ُ ] (اِخ ) ابن محمد، مشهور به تاج الحلوانی . رجوع به تاج الحلوانی شود.
ابراهیم تاج الدین . [ اِ جُدْ دی ] (اِخ ) از علمای قرن دهم هجری . در اسلامبول و غیر آن بتدریس می پرداخته . شرحی برکتاب مراح در صرف نوشته ...
طعج . [ طَ ] (ع مص ) نکاح . (تاج العروس ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.