اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاج

نویسه گردانی: TAJ
تاج . (اِخ ) نام یکی از قلاع اسمعیلیه که بدست هولاکوخان در سال 650 هَ . ق . ویران گشت :... در سلخ شوال سنه ٔ خمسین و ستمائه بیرون رفت ودر خدمت هولاکوخان ایلی و مطاوعت نمود هولاکوخان بفرمود تا قلاع ملاحده خراب کردند در مدت یکماه قرب پنجاه قلعه ٔ حصین چون الموت و... و تاج و... مسخر شد و خراب گردانید. (تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 527).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
تاج . (اِ) کلاه جواهرنشان که سلاطین بر سر می گذارند. (فرهنگ نظام ). افسر و آن چیزی است که برای پادشاهان با زر و جواهر سازند. (از منتهی الا...
تاج . (اِخ ) در تاریخ حمزه ٔ اصفهانی نام یکی از اجداد جودرز (گودرز) است رجوع به تاریخ سیستان چ بهار ص 35 شود.
تاج . (اِخ ) رجوع به محمد صدر علاء شود.
تاج . (اِخ ) (الَ ...) نام سرایی است مشهور و عالی قدر و وسیع به بغداد از سراهای بزرگ خلافت . نخستین کس که آن را بنانهاد و بدین نام خواند ...
تاج . (اِخ ) تاجو ۞ نام بزرگترین رود شبه جزیره ٔ ایبریا یعنی دوکشور اسپانیول و پرتقال است ، از کوه سیرافلیپوی واقع درطرف شمال شرقی اسپانی...
تاج . (اِخ ) (الَ ...)کتاب التاج فی اخلاق الملوک تألیف ابی عثمان عمروبن بحرالجاحظ و آن کتابی است در آداب و اخلاق پادشاهان در مطبعه ٔ دا...
تاج . (اِخ ) (الَ ...) کتاب التاج (تاگ نامک ) کتابی از ایرانیان قدیم که آنرا بعربی ترجمه کرده اند (ابن الندیم ). کتاب التاج فی سیرة انوشیر...
تاج . (الَ ...) (اِخ ) ابن السباعی خازن المستنصریه ، وی یکی از مشاهیر دوران الحاکم بامراﷲ بود. رجوع به تاریخ خلفاء ص 321 شود.
تاج . (اِخ ) (الَ ...) ابن الفرکاح . وی یکی از مشاهیر دوران خلیفه ٔ الحاکم بامراﷲ بود. رجوع به تاریخ خلفاء ص 321 شود.
تاج . (اِخ ) (الَ ...) ابن میسر المورخ . وی از مشاهیر زمان الحاکم بامراﷲ بوده . رجوع به تاریخ خلفاء ص 321 شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.