تاج الدین
نویسه گردانی:
TAJ ʼLDYN
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عم زاده ٔ بلخی . در فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار بنقل از یک دیوان کهنسال انوری چنین آمده است :
... انوری دست بدان مال دراز کرد و پای در خرابات نهاد و بمدت اندک آن میراث بشراب و شاهد آخر رسانید چون مفلس شد هیچ نماند شعر و شیوه ٔ مدح بگزید و بوقت حاجت قصیده می گفت و بدان روزگار نامرادی بر می برد ناگاه تاج الدین (در نسخه ٔ دیگر- تاج الدین عم زاده ٔ بلخی ) او را تشنیع کرد و بی رمیئنت (کذا) معایب او را گفتن گرفت انوری را این نوع دشوار نمود... (فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 565).
واژه های همانند
۲۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) سلیمانی ، از بزرگان در گاه سلطان بایزید برادر شاه شجاع و برادر سلطان احمد خواندمیر در حبیب السیر در...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سمرقندی . هدایت در مجمع الفصحا در ترجمه ٔ احوال وی آرد: تاج الدین سمرقندی از اکابر فضلا و کتاب بوده و بارضی الدی...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سنجاری . وی متن فرایض السراجیه را نظم کرده است . رجوع به عبداﷲبن علی ... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ )سنجر حاکم خطه ٔ بداون هند در اوان سلطنت علاءالدین مسعود. خواندمیر در حبیب السیر در ذکر احوال سلطان علاءالدین م...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سندبیسی واسطی . محمدبن محمدبن یحیی بن بحرمکنی به ابوالعلاء. رجوع به محمد... شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سنگریزه . یکی از شعرای ایران است و به غیاث الدین از سلاطین دهلی انتساب داشته در حدود 670 هَ . ق . در گذشته ....
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) شاه بن حسام الدین خلیل از امرای لرستان . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمه ٔ احوال بدرالدین مسعود آرد:... ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) شرف الملک محمداسعد صدر جهان . جمال الدین الازهری المروزی نام او را در قصیده ای که مطلعش این است :ای در غم ...
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) شهرستانی رجوع به شهرستانی شود.
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) شیرازی . رجوع به تاج الدین ابن دارست شیرازی و ابن دارست شود.