گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تار نویسه گردانی: TAR تار. (اِخ ) ظاهراً نام کوچه ای به بخارا : دریغ شهر نشابور و باغ و بستانم دریغ شهر بخارا و کوچه ٔ تارم . سوزنی .|| محلی در شمال خوار، و یکی از سرچشمه های رودخانه ٔ خوار است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۵ ثانیه واژه معنی تعر تعر. [ ت َ ] (ع مص ) بانگ برزدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعر تعر. [ ت َ ع َ ] (ع اِ) اشتعال جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طار طار. [ طارر ] (ع ص ) غُلام طارّ؛ کودک نوخط. (منتهی الارب ). مرد سبلت دمیده . (مهذب الاسماء). طار طار. (اِ) نوعی از ماهی است که در خلیج فارس صید کنند و مأکول اللحم است . طار طار. (اِخ ) کوهی است در بطن السلمی از سرزمین یمامه . (معجم البلدان ). طار طار. (اِ) داریه زنگی . (دورویه ٔ زنگوله دار) ۞ . طعر طعر. [ طَ ] (ع مص ) آرامش با زن . || اجبار قاضی کسی را بر حکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود