اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تازه

نویسه گردانی: TAZH
تازه . [ زَ ] (اِخ ) (رباط...) شهریست بشمال آفریقا و از آنجاست ابن بری ابوالحسن علی بن محمدبن حسین . رجوع به ابن بری در همین لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۷ ثانیه
تازه کند باغچه بلاغی . [ زَ ک َ دِ چ َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر است که در 35هزارگزی شمال مشکین شهر و 17هزا...
تازه کند شجاع الدوله . [ زَ ک َ دِ ش ُ عُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی است که در 4هزارگزی شمال خاوری خوی ...
تازه کند شیخ الاسلام . [ زَ ک َ دِ ش َ خُل ْ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه است که در 1850گزی جنوب مراغه و3هزارگ...
تازه کند حسینعلی کندی . [ زَ ک َ دِ ح ُ س َ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو است که در 19هزارگزی جنوب باختری ...
تازه کند اسماعیل آباد. [ زَ ک َ دِ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر است که در 20هزارگزی شمال خاوری مشکین ...
خرقه به دست کسی تازه کردن . [ خ ِ ق َ / ق ِ ب ِ دَ ت ِ ک َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از سر نو بمرشد دیگر بیعت کردن . (غیاث اللغات ) : چو زین...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.