اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تاش

نویسه گردانی: TAŠ
تاش . (ترکی ، اِ) در ترکی ، سنگ را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا). تمرتاش نام امیری بوده و معنی آن سنگ و آهن است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خواجه تاش . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) هم خواجه . دو غلام را گویند که یک صاحب و مولی دارند. دو بنده یک مولی . (از برهان قاطع) (از آنندر...
تاش فراش . [ ش ِ ف َرْ را ] (اِخ ) طاش فراش . حاجب سلطان مسعود غزنوی بود و به حکمرانی اصفهان و گرگان و طبرستان رسید و منصب سپهسالاری لشکر ...
آلتون تاش . (اِخ ) نام حاجب سلطان محمود غزنوی ، و او پس از فتح خوارزم و قلع و قمع مأمونیان (407 هَ .ق .) بفرمان سلطان حکومت و امارت خوارز...
تاش تیمور. [ ت َ ](اِخ ) از امرای عصر سلطان ابوسعید بود در خراسان با «ناری طغای » همدست شد و به قتل خواجه غیاث الدین وزیر اقدام کردند ولی تو...
تاش تیمور. [ت َ ] (اِخ ) اتابک شیخ حسن بزرگ پسر امیرحسین گورکان جلایر بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 228 شود.
تاش خاتون . (اِخ ) طاش خاتون . تاشی خاتون . مادر امیر شیخ ابواسحاق پادشاه شیراز. رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 41، 77، 78، 88، 141 و 17...
تاش آریغی . (اِخ ) منزلی در چهارفرسخی شهر سبز. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 403 شود.
ارسلان تاش . [ اَ س َ ] (اِخ ) از امراء سلطان ملکشاه سلجوقی . (حبط ج 1 ص 364).
تاش ماهروی . [ ش ِ ] (اِخ ) سپهسالار خوارزمشاه (آلتونتاش ) از امرای غزنوی بود که در جنگ علی تکین کشته شد. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 3...
طاش کسان . [ ک َ ] (اِخ ) یا طاش کَسَن موضعی است در جنوب قره باغ .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.