تأق
نویسه گردانی:
TAQ
تأق . [ ت َ ءَ ] (ع مص ) پر شدن مشک از آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پر شدن مشک . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || اندوهناک گردیدن . || پرخشم شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تأق فلان ؛ سرشار شدن وی از خشم یا اندوه و شتافتن وی ببدی . (از قطر المحیط). تأق مرد؛ سرشار شدن وی از خشم و غیظ و شتافتن وی . و از امثال عرب است : انت تئق و انا مئق و کیف نتفق ؛ تو شتاب ببدی داری و من شتاب بگریه ، و مثل را در موردی آورند که دو تن توافق اخلاقی نداشته باشند. (از اقرب الموارد). و رجوع به تَئِق شود.
واژه های همانند
۱۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۹ ثانیه
طاق نصرت . [ ق ِ ن ُ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ کازه و تالار و عمارت چوبی و غیره که برای سرداران و پادشاهان پیروز هنگام بازآمدن از ...
طاق نگون . [ق ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
طاق و ترم . [ ق ُ ت ُ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به طاق و طارم شود.
طاق و طرم . [ ق ُ طُ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به طاق و طرنب شود : از پی طاق و طرم خواری کشیدبر امید عزّ در این خواری خوشید.مولوی .
طاق افتادن. به نهایت بی طاقتی رسیدن: نَقش می بَستَم که گیرَم گوشهای زان چَشم مَست طاقَت و صَبر از خَمِ اَبروش طاق افتاده بود حافظ
طاق محامل . [ ق ِ م َ م ِ ] (اِخ ) محلی در کوفه بوده است . اقبال آشتیانی ذیل احوال مؤمن الطاق آرد:چون در طاق محامل در کوفه دکان صرافی ...
مؤمن طاق . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) مؤمن الطاق . ابوجعفر محمدبن نعمان . رجوع به مؤمن الطاق و کتاب النقض ص 481 شود.
قارلق طاغ .[ ل ِ ] (اِخ ) کوهی است در آسیای صغیر در ایالت ادرنه در شهرستان کوملجنه و در شمال غربی آن شهرستان از شرق به غرب به طول 25ه...
قارلق طاغ . [ ل ِ ] (اِخ ) کوهی است در قسمت غربی مغولستان و در منتهای سلسله جبال تیان شان و در میان 91 درجه و 30 دقیقه و 93 درجه ٔ طول ش...