تئق
نویسه گردانی:
TʼQ
تئق . [ ت َ ءِ ] (ع ص ) بدخو. (نصاب الصبیان ). شتابنده ببدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): انت تئق و انا مئق فکیف نتفق . یضرب للمختلفین اخلاقاً. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به تأق شود.
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
تیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و...
خط تیغ. [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که تیغ ایجاد کند. زخم : می کرد حباب دل دشمن خط تیغت هر نقطه از آن قابل تقسیم برآمد.ظهوری ...
سر تیغ. [ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سر شمشیر. || سر کوه . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از روشنایی . (برهان ) (انجمن آرا).
شب تیغ. [ ش َ ب ِ ] (اِخ ) شب دهم محرم . شب عاشورا. (آنندراج ).
یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) سراپا. سراسر.گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. (از یادداشت مؤلف ). یکد...
صف تیغ. [ ص َ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دو طرف تیغ است و آن را صفحه ٔ تیغ هم گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ).
کام تیغ. [ م ِ ] (اِ مرکب ) نامی است که در سیاه کلان و نواحی کرج به لوقیون ترکمانی دهند. گونه ای از دیوخار و آن درختچه ای است که در نقا...
گرگ تیغ. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است از جنس لیسیوم ۞ که سه گونه ٔ آن در ایران نام برده شده است :1- بارباروم ۞ که در نقاط خشک جن...
تیغ زدن .[ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ نهادن در قومی . شمشیر زدن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نبرد کردن با شمشیر. دشمن را با شمشیر و جز آن از پای در...
تیغ سیم . [ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شمشیری از نقره . وبه مجاز در بیت زیر کنایه از زبان است : تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنیدطوق مشک ا...