تباء
نویسه گردانی:
TBAʼ
تباء. [ ت َب ْءْ ] (ع مص ) لغتی در وَبْاء است که واو به تا بدل شده است . (منتهی الارب ). رجوع به «وباء» شود.
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کج طبع.[ ک َ طَ ] (ص مرکب ) کج مزاج . (آنندراج ). کج سرشت . کج نهاد. بد سلیقه . زشت پسند. (ناظم الاطباء) : اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب گر ...
طبع جامد. [ طَ ع ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ناموزون طبع. کندطبع. (آنندراج ).
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: دلخواه (دری) روزدیس ruzdis (مانوی: ruzdist)***فانکو آدینات 09163657861
طبع کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاپ کردن . باسمه کردن ۞ . || نقش کردن .
عمر طبع. [ ع ُ رِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت از عمر یکصدوبیست سال است ، زیرا نزد حکما عمر نوع انسان صدوبیست سال باشد و کمی و بیشی آ...
کام طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) حریص و طامع. (آنندراج از فرهنگ فرنگ ). آزمند. طمعکار. (ناظم الاطباء).
ملک طبع. [ م َ ل َ طَ ] (ص مرکب )که سرشتی چون فرشتگان دارد. فرشته نهاد : آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدوهر زمان زنده شود نام ملک نوشرو...
نوش طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) دارای طبعی شیرین و لطیف . (فرهنگ فارسی معین ) : درّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل جانفروزو دلگشا و غمزدا و لهوتن .منو...
نیک طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) خوش خوی . نیک خو : چگلیان ... مردمانی نیک طبعاند و آمیزنده و مهربان . (حدود العالم ).
پاک طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) پاک سرشت . پاک نهاد : خواجه ٔ سیّد ستوده هنرخواجه ٔ پاک طبع پاکنژاد. فرخی .ای نیکنام ای نیکخوی ای نیکدل ای نیکروی ا...