اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تبرستان

نویسه گردانی: TBRSTAN
تبرستان . [ ت َ رِ ] (اِخ ) نام مملکتی است در شمال ایران که نام مشهورش مازندران است در وجه تسمیه ٔ این لفظ اهل لغت نوشته اند که چون آن ملک جنگل زیاد دارد که با تبر اهل آن ملک بریده میشود و سلاح جنگی اهل آن ملک هم تبر بوده از این جهت تبرستان نامیده شده . مؤلف فرهنگ ناصری که مخصوصاً در تاریخ و جغرافی ایران مطابق عصر خود متخصص بوده مینویسد وجه تسمیه استعمال تبر نیست بلکه لفظ تَبرِه بمعنی کوه است و تبرستان بمعنی کوهستان است و آن ملک بیشتر کوهستان است باید تلفظ با سکون باء باشد و مخصوص حصه ٔ کوهستانی مازندران . اگرچه لفظ تبرک ضبط شده که ممکن است بمعنی پشته و کوه کوچک باشد لیکن لفظ تبره را هیچ فرهنگ نویس بمعنی کوه ضبط نکرده و خود مؤلف ناصری هم آن را ضبط نکرده است . در ادبیات پهلوی این لفظ تپرستان است و بر سکه های قرن اول و دوم هجری که در آن ولایت زده شده و اکنون بدست آمده همان لفظ موجود است . معلوم میشود نام یک قوم ساکن آنجا تپر و ولایتشان تپرستان بوده . مستشرقین لفظ مذکور در سکه ها را تپورستان خوانده و نام قوم ساکن را تپور دانسته اند از دلیل خارجی شان آگاه نیستم اما ظاهر لفظ بدون واو است و حرف پ ساکن و مؤید نبودن واو، تلفظ خود اهل مازندران است که اشعار زبان ولایتی خودشان را تَبری میگویند... (فرهنگ نظام ). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان آرد:... نام قدیم این ایالت «تپورستان » ۞ است و این نام را در سکه های اسپهبدان (اخلاف ساسانیان ) با حروف پهلوی و همچنین در مسکوکات حکام عرب آن ناحیه (که از جانب خلفای بغداد حکومت یافته اند) می بینیم . مورخ ارمنی موسی خورنی ایالت مزبور را بنام «تپرستن » ۞ یاد کرده و چینیان آن را «تهو - پ َ - سه - تن » ۞ یا «تهو - پ َ - س َ - تن » ۞ خوانده اند. تپورستان مرکب است از تپور (نام قوم ) + ستان (پسوند مکان ) لغةً یعنی کشور تپورها. تپورها مانند «کسپ »ها و «مرد»ها از اقوام ماقبل آریایی هستند این قوم در طی قرون از طرف ایرانیان مهاجم بسوی نواحی کوهستانی دریای خزر رانده شدند و بعدها فرهنگ و آیین ایرانی را پذیرفتند ۞ .(برهان ج 3 ص 1347). کسروی آرد: استرابو مؤلف معروف یونانی که کتاب خود را در جغرافی ، در دو هزار سال پیش تألیف نموده در گفتگو کردن از «مادآتورپاتی » که مقصود آذربایگان کنونی است ، ایلهای کوهستانی آنجا را بدینسان نام میبرد «کرتیان »، «آماردان »، «تاپوران »، «کادوسیان ». ۞ ... اما «آماردان » که ایشان را «ماردان » نیز میگفته اند و «تاپوران » اگر چه این دو طایفه اکنون پاک از میان رفته اند و دیگر کسی به این نامها خوانده نمیشود در میان نامهای شهرها و دیه ها نشانهای بسیاری از ایشان هست و بساجایها که هنوز بنام ایشان خوانده میشود. تاپوران رااگرچه استرابو در اینجا از ایلهای کوهستان شمالی آذربایگان میشمارد از دیگر گفته های همان مؤلف پیداست که نشیمن این طایفه در آن زمانها در کوههای شمالی استرآباد و خراسان بوده است . گویا استرابو همه ٔ رشته ٔ البرز را از آستارا تا استراباد از آذربایگان میدانسته است . بهرحال در زمانهای دیرتر از زمان استرابو تاپوران در کوههای مازندران نشیمن گرفته بودند و از اینجاست که آن سرزمین بنام ایشان «تاپورستان » خوانده شده ، نام «طبرستان » که امروز شایع و مشهور است شکل درست و پارسی آن همان «تاپورستان » است چنانکه در سکه هایی که پادشاهان آنجا در قرنهای نخستین و دومین تاریخ هجری زده اند و اکنون به فراوانی یافت میشود نیز نام سرزمین با خط پهلوی «تاپورستان » نقش شده است . همچنین «طبرک » که نام دو دز معروف ، یکی در نزدیکی ری و دیگری در نزدیکی سپاهان است شکل درست آن «تاپورک » است وشک نیست که هنگامی این دو جا، نشیمن دسته هایی از آن طایقه بوده است . (نامهای شهرها و دیه های ایران صص 20- 21). رجوع به تاپور و تاپورستان و طبرستان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
تبرستان . [ ت َ ب َ رِ ] (اِخ ) طبرستان . تپورستان . تاپورستان . سرزمین تاپورها (قومی ساکن آن ناحیت ). ملکی معروف ، زیرا که تبر در آن متعارف ا...
آب تبرستان . [ ب ِ ت َ ب َ رِ ](اِخ ) نام چشمه ای بر کوهی از تبرستان که گویند چون بانگ بر او زنی بازایستد و چون بازایستی روان شود.
طبرستان . [ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) (از: طبر+ ستان ، مزید مؤخر مکان ) لغتاً بمعنی مکان طبر (تپور) ها. و تپور نام قوم قدیمی ساکن آن ناحیت بوده است...
طبرستان . [ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) گیلان و مازندران را طبرستان گویند و اهل گیلان و مازندران را طبری گویند. (طرائف المقال ج 1 ص 343 ).
آب طبرستان . [ ب ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) رجوع به آب تبرستان شود.
جبال طبرستان . [ ج ِ ل ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) نام کوههائیست که عین الشجر از آن سرچشمه میگیرد. (از حبیب السیر چ 1 تهران خاتمه ٔ ص 411 و چ خیام )...
دریای طبرستان . [ دَرْ ی ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) دریای آبسکون . دریای خزر. (فرهنگ ایران باستان ). رجوع به خزر در ردیف خود شود.
علویان طبرستان . [ ع َ ل َ ن ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) نام شعبه ایست از ائمه ٔ علوی یا زیدی که در سعده ٔ یمن حکومت می کرده اند و خود را از فرزندان ...
اسپهبدان طبرستان . [ اِ پ َ ب َ ن ِ طَ ب َ رِ ] (اِخ ) سلسله ٔ ملوک طبرستان . آل باوند. رجوع به آل باوند و اسپهبدیه شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.