اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تتری

نویسه گردانی: TTRY
تتری . [ ت َ / ت ُ ] سماق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 521). سماق باشدکه از آن آش پزند. (صحاح الفرس ). سماق . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (دهار) (زمخشری ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (الفاظالادویه ص 72). سماق باشد. (فرهنگ جهانگیری ). سماق را گویند و آن چیزی باشد ترش که در آشها و طعامها کنند ۞ و بعضی به این معنی بجای حرف ثانی بای ابجد نوشته اند. (برهان ). سماق که ثمر ترش است . (فرهنگ نظام ) :
خار مدرو تا نگردد دست و انگشتان فگار
کز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید.

ناصرخسرو.


در بساتین ز لطف لهجه ٔ او
شاید ار قند آید از تتری .

شمس فخری .


رجوع به سماق شود. || خشخاش را نیز گفته اند. (برهان ). خشخاش . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تتری . [ ت َ را ] (ع ص ، ق ) پیاپی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). متواتر و متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و مذکور است در «وت ر». ...
تتری . [ ت َت َ ] (ص نسبی ، اِ) ۞ منسوب به تتر را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). منسوب به تتر باشد که ولایت تتار است . (برهان ). منسوب به تتر که...
تتری . [ ت َ ت َ ] (ع اِ) تتر. چاپار. (دزی ج 1 ص 141).
تتری با. [ ت َ ] (اِ مرکب ) سماقیه . (دهار). آش سماق . رجوع به تتری شود.
کلاه تاتاری، کلاهی که خانم های تاتار (مغول) بر سر می نهادند.
آهوی تتری . [ ی ِ ت َ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.