تثور. [ ت َ ث َوْ وُ ] (ع مص ) برانگیخته شدن . (قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ثارت بینهم الفتنة. (اقرب الموارد). || برخاستن و برآمدن گرد و دود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برجستن سنگخوار و ملخ
۞ . (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). || بهم برآمدن نفس از ترس یا اندوه . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). بهیجان آمدن دل . || برآمدن آب و روان گردیدن آن . (منتهی الارب ). || جهیدن برکسی . جهیدن بر کسی و حمله آوردن بر او. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || ظاهر شدن خون .(از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || برآمدن حصبه بر اندام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). برآمدن تبخاله از دهن تب دار. (از اقرب الموارد). بهمه ٔ معانی رجوع به ثوران و ثور شود.