تصور. [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) صورت شدن . (تاج المصادر بیهقی ). صورت و پیکر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || افتادن : ضربه فتصور؛ زد او را پس بیفتاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیک شدن به افتادن : و طعنه فتصور؛ ای مال الی السقوط. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صورت کردن با خویشتن . (تاج المصادر بیهقی ). با خود صورت کردن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || صورت بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در دل خود صورت چیزی بستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پنداشتن . انگاشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) پندار و گمان و خیال وهم و فکر و قیاس و اندیشه و تفکر و تأمل و دریافت و فهم و ادراک . (ناظم الاطباء)
: و آلتهای حفظ و ذکر و تخیل و توهم و تعقل و تذکر و تصور موجود کرد. (سندبادنامه ص
315).
گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود
میروی و مقابلی ، غایب و در تصوری .
سعدی .
گفتم تصور مرگ از خیال به در کن و وهم بر طبیعت مستولی مگردان . (گلستان ).
آنچه من دیدم تصور بود آیا در خیال
وین که می بینم به بیداری است یارب یا بخواب .
سلمان ساوجی .
|| (اصطلاح منطق ) حصول صورت چیزی در عقل . (از تعریفات جرجانی ). به اصطلاح اهل منطق حصول صورت شی ٔ در عقل بغیر حکم چنانکه تصور زید و عمرو و بکر و تصور غلام زید.(غیاث اللغات ). ادراک ماهیت چیزی است بدون آنکه حکمی به نفی یا اثبات بر آن صادر شده باشد. (از تعریفات جرجانی ). هر علمی و ادراکی که چون آن را اعتبار کنند، مجرد یابند از حکم ، چه به اثبات و چه به نفی . مثال : حیوان ناطق . (از اساس الاقتباس ).