تجن
نویسه گردانی:
TJN
تجن . [ ت َ ج َ ] (اِخ ) دهیست جزء دهستان لفمجان در بخش مرکزی شهرستان لاهیجان که در هفت هزارگزی باختر لاهیجان و در کنار راه فرعی کیسم قرار دارد. جلگه ای معتدل و مرطوب است و 201 تن سکنه دارد. آب آن از نهر کیاجو منشعب از سفیدرود است و محصول آنجا برنج و ابریشم و چای و صیفی و کنف است و شغل اهالی زراعت و حصیربافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). نام ناحیتی از هفت ناحیت «از این سوی رودیان » است . (حدود العالم ص 87).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
تجن . [ ت ِ ج َ ] (اِ) قسمی از نی میان پر است كه در سواحل بحر خزر میروید. در سنسکریت هم لفظ تجنه بمعنی خیزران موجود است . (فرهنگ نظام ).
تجن . [ ت َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران است که در بیست وچهارهزارگزی شمال ورامین و سه هزارگزی راه خرا...
تجن . [ ت َ ج ِ ](اِخ ) دهی از دهستان پسکوه در بخش قاین شهرستان بیرجند است که در سی وپنج هزارگزی باختر قاین قرار دارد. کوهستانی و معتدل اس...
تجن . [ ت َ ج َ ] (اِخ ) (رود...) رود تجن از کوه نیزآباد (در دهستان پشتکوه ، بخش دودانگه ) سرچشمه میگیرد و رودهای مشهوری که به آن می پیوندد ...
تجن . [ ت َ ج َ ] (اِخ ) هریرود پس از عبور از سرحد شرقی ایران ، تجن نامیده میشود و وارد ریگزار خوارزم میگردد. قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه ...
تجن با فتحه «ت» و کسره «ج» در زبان تبری صفتی است به معنای بسیار رونده و در جنب و جوش و تکاپو است. این کلمه به صورت اسم به رودی اطلاق می شود که در مازن...
تجن جار. [ ت ِ ج ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل است که در سه هزارگزی باختر آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و ...
تجن گوکه . [ ت َ ج َ ک ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان است که در شش هزارگزی باختر آستانه واقع است . جلگه ای معت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
طجن . [ طَ ] (ع مص ) بریان کردن گوشت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).