تحویل سال . [ ت َح ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) تحویل سنه . سال گردش . حلول . داخل شدن در دقیقه ٔ اول سال نو به نوروز. تحویل شدن سال . بیرونی در تحویل سالها آرد: سال آن مدت است که آفتاب بدو یک بار همه ٔ فلک بروج را بگردد و بدانجای بازآید کجا به اول بود.و سال عالم بحسب اتفاق احکامیان از رسیدن آفتاب بسرحمل [ است ] . (التفهیم چ همائی ص
207)
: آنچه من دیدم در این تحویل سال از جود تو
نی بهار از ابر دیده ست و نه از خورشید کان .
فرخی .
نابریده عشرت عید تو از تحویل سال
ناگسسته بزم نوروزت ز جشن مهرگان .
فرخی .