اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تخت

نویسه گردانی: TḴT
تخت . [ ت ُ ] (اِ)بمعنی دُخْت که اختصار لفظ دختر است . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 303 الف ). دخت و دختر. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تخت شیرین . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان است که در نوزده هزارگزی جنوب باختری صحنه و سه هزارگزی جنو...
تخت فولاد. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برزرود در بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان است که در سه هزارگزی جنوب اصفهان و متصل به راه فرودگاه قرار ...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) در نزدیکی قبر کورش ، آثار دو آتشکده دیده می شود. در اینجا دو سنگ یک پارچه ٔ مکعبی هست که موسوم به تخت طاوس...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تخت مرصع به جواهری بود در دوره ٔ قاجاریه و صاحب تاریخ عضدی گوید در اول آن تخت را تخت خورشید می گفتندو در ...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) یک فرسخ و نیم پیشتر مشرقی فتح آباد است . نام محلی کنار راه آباده و شیراز میان باغ لردی و تخت جمشید در هشت...
تخت طاوس . [ ت َ ت ِ وو ] (اِخ ) تختی که نادر از سفرهند آورده و تا اوایل قاجاریه در ایران بوده است .
تخت کردن .[ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هموار کردن . تسطیح . مسطح کردن . || پر کردن . لبالب کردن . کامل کردن .
تخت کاشان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سوسن در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز است که در سی وشش هزارگزی شمال خاوری ایزه قرار دارد. کوهستانی و گ...
تخت مرمر. [ ت َ ت ِ م َ م َ ] (اِخ ) تختی منسوب به کریمخان . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1584 شود.
تخت نشینی . [ ت َ ن ِ ] (حامص مرکب ) سلطنت و پادشاهی . (ناظم الاطباء).
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۴ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.