تخت
نویسه گردانی:
TḴT
تخت . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شمیل در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس است که در پنجاه وپنج هزارگزی خاوربندرعباس و بر سر راه مالرو کشکوه به بندرعباس قراردارد. جلگه ای گرمسیر است و 174 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تخت بر. [ ت َ ب َ ] (نف مرکب ) بَرنده ٔ تخت . تخت گیر. که تخت رباید و گیرد : تخت بر، آن سر که بر او پای تست بختور، آن دل که در او جای تست .ن...
تخت پل .[ ت َ پ ُ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی در شهرستان زابل است که در شش هزارگزی باختر ده دوست محمد و دوهزارگزی راه مالرو تخت شاه به ...
تخت کش . [ ت َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه زیره ٔ گیوه سازد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تخت نه . [ ت َ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) در بیت زیر معادل تخت نشان آمده است : وی بصدای صریر خامه ٔ جان بخش توتاج ده اردشیر، تخت نه اردوان . خاقان...
تخت ور. [ ت َ وَ ] (ص مرکب ) پادشاه . دارنده ٔ اورنگ پادشاهی : چو دیدم کزین حلقه ٔ هفت جوش بر آن تخت ور شد جهان تخته پوش .نظامی .
لب تخت . [ ل َ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بشقاب . || قسمی بشقاب . بشقاب که گودی کم دارد.
هم تخت . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) دو کس که بریک تخت نشینند. هم نشین ، و ظاهراً همسر : دو صاحب تاج را هم تخت کردنددرگنبد بر ایشان سخت کردند. نظام...
یک تخت . [ ی َ / ی ِ ت َ ] (اِ مرکب ) یک تخته . یک دست . (یادداشت مؤلف ) : اما چون سوگند در میان است از جامه خانه های خاص برای تشریف و مبا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مله تخت . [ م ِ ل ِ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آب سرده است که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...