تخس
نویسه گردانی:
TḴS
تخس . [ ت ُ خ َ ] (ع اِ) دلفین و آن جانوری است دریایی که غریق را به پشت خود یاری دهد تا غرق نشود. (منتهی الارب ). دلفین که نوعی از جانوران دریائی باشد. (ناظم الاطباء). جانوری دریایی معروف به دلفین . (اقرب الموارد). دُخَس . رجوع به دلفین شود.
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تخس . [ ت َ خ َ / ت َ ] (اِ) تافتن دل باشد از غم و الم و به این معنی بجای حرف اول ، بای ابجد نیز آورده اند. (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج...
تخس . [ ت ُ] (ص ) بچه ٔ شرور و شیطان . (فرهنگ نظام ). در تداول عوام و زنان ، صفت کودکان بی آرام و شیطان . سخت مولع به بازی و بهانه گرفتن و ا...
تخس . [ ت َ ] (اِخ ) مشرق وی حدود چگل است و جنوب وی خلخ است و کوهستانهای خلخ ، ومغرب وی گروهی از فرخیزیانند و شمال وی چگل است . و این ...
تخس . [ ت ِ خ ِ ] (اِخ ) ۞ کوهی مقدس در ولایت گیم نیاس ۞ مشرف بر دریای سیاه : روز پنجم یونانیها به کوه مقدس رسیدند. نام این کوه تخس ...
تخس کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تقسیم کردن . بخش بخش به کسان مختلف دادن ، چنانکه پولی را بقرض دادن به چندین کس .توزی...
تخس و پخس . [ ت ُ س ُ پ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پراکنده . متفرق ، و با کردن صرف شود. - تخس و پخس کردن ؛ به قسمت های نامتناسب و دور از هم ...
گُرازماهی یا خوُکماهی یا دُخَس یا پورپویز (Porpoise) گونهای از آببازسانان است اما همچون نهنگها، سنگین و درشت نیست و در نهایت به طولی معادل یک و نی...
طخس . [ طِ ] (ع اِ) بُن و بیخ هر چیزی . یقال : هو طخس ُ شَرّ؛ ای نهایةٌ فیه ، او اصل و باعث ٌ علیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اصل . (مهذب الا...