اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تخم

نویسه گردانی: TḴM
تخم . [ ت َ ] (ع مص ) تخمه زده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اصل آن وخم است بمعنی تُخَمه شدن . یقال : تَخَم َ الرجل و تَخِم َ تخماً از باب دوم و چهارم ؛ بمعنی اتخام است . (از شرح قاموس ترکی ). دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: موجب تخمه یا سؤهضم شدن ۞ . (دزی ج 1 ص 142). || تعیین حدود زمین یا راهی . (دزی ایضاً).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۷ ثانیه
چیتهرن تخم . [ رَ ت َ ] (اِخ ) نام سرداری از طایفه ٔ سارگاتیا که معنی آن تهم چهر یا دلیرنژاد و پهلوان تخمه است . (پورداود فرهنگ ایران باستان...
تخم فشاندن . [ ت ُ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) تخم افشاندن : تو ازفشاندن تخم امید، دست مدارکه در کرم نکند اشک نوبهار امساک . صائب .رجوع به ت...
تخم گذاشتن . [ ت ُ گ ُت َ ] (مص مرکب ) تخم گذاری . بیضه نهادن مرغان و دیگر جانوران تخم گذار. رجوع به تخم گذار و تخم گذاری شود.
تخم پاشیدن . [ ت ُ دَ ] (مص مرکب ) بزر افشاندن . تخم افشاندن . تخم افشانی کردن .
تخم افشاندن . [ ت ُ اَ دَ ] (مص مرکب ) تخم ریختن . تخم انداختن . تخم در زمین افکندن .
تخم کشی کردن . [ ت ُ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تخم کشی . رجوع به تخم کشی شود.
تری تان تخم . [ ت ْ ت َ ] (اِخ ) ۞ پسر اردوان و یکی از فرماندهان بزرگ خشایارشا است که مخالف جنگ با یونان بود. رجوع به ایران باستان ج ...
طخم . [ طَ ] (ع مص ) بزرگ منشی کردن . تکبر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.