اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تراز

نویسه گردانی: TRʼZ
تراز. [ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) شهری است در ترکستان که منسوب است بخوبان ، و معرب آن طراز باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). شهری است از ترکستان نزدیک اسپیجاب . (فرهنگ رشیدی ). شهری است از ترکستان . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شهری است از ترکستان که اهل آن بکمال حسن شهره ٔ آفاق اند. (غیاث اللغات ) :
یاد باد آن شب کآن شمسه ٔ خوبان تراز
بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز.

فرخی .


همچنین عید بشادی صد دیگر بگذار
با بتان چگل و غالیه زلفان تراز.

فرخی .


اگر نگشت هوا جای آهوان ختن
وگر نگشت زمین جای بتگران تراز.

قطران (از انجمن آرا).


چو آهوان ختن آن چراست مشک فشان
چو بتگران تراز این چراست نقش تراز؟

قطران (از انجمن آرا).


ز چین زلف مه نیکوان چین و تراز
همیشه سلسله ساز است باد و درع تراز.

قطران (از انجمن آرا).


سخنم ریخت آب دیو لعین
به بدخشان و جام و تون و تراز.

ناصرخسرو.


رجوع به طراز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نقش طراز. [ ن َ طِ / طَ ] (نف مرکب ) نقش گر. نقاش . مصور. (از آنندراج ) : دهر ز چرخ اطلسش کرده ردای کبریانقش طراز آن ردا عین بقای ایزدی . خاقا...
چمن طراز. [ چ َ م َ طِ / طَ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرادف چمن آرای و چمن پیرای و چمن ساز. (از آنندراج ). و رجوع به چمن...
ادب طراز. [ اَ دَ طِ / طَ ] (نف مرکب ) استاد. معلم : یکچند ادب طراز دیرین انگیخت حدیث تلخ و شیرین .فیضی .
دام طراز. [ طِ ] (نف مرکب )طرازنده ٔ دام . آراینده ٔ دام . || دامدار. (ناظم الاطباء). تعبیه کننده ٔ آلت شکار. صیاد. || منصوبه باز. || رایزن ...
دستان طراز. [ دَ طِ / طَ ] (نف مرکب ) دستان طرازنده . دستان زن . نغمه سرا. (آنندراج ).
طراز کردن . [ طِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هموار کردن . برابر کردن . مسطح کردن .- طراز کردن جامه ؛ نقش و علم کردن . (مجمل اللغة): تطریز؛ طراز کردن ج...
چهره طراز. [ چ ِ رَ / رِ طَ ] (نف مرکب ) چهره آرا. زینت و زیوردهنده ٔ رخسار : نوعروسی نبود در تتق خاطر من که نه از زیور مدح تو بود چهره طراز. ع...
چینی طراز. [ طَ ] (ص مرکب ) دارای طراز چینی . با طراز چینی . با زینت و آرایش چینی : دگرباره این نظم چینی طرازببین تا کجا میکند ترکتاز. نظامی ...
خنده طراز. [ خ َ دَ / دِ طَ ] (ص مرکب ) خنده مانند. (آنندراج ) : خنده طراز لب گلهای باغ دیده گشای دل عاشق ز داغ .درویش واله ٔ هروی (از آنندراج...
طراز یزدی . [ طَ زِ ی َ ] (اِخ ) هدایت آرد: نامش میرزا عبدالوهاب . فاضل ادیب و با خطی لایق و فضلی فایق است ، اما ملاقاتش میسر نشده [ و ] استما...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.