اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترب

نویسه گردانی: TRB
ترب . [ ت َ ] (اِ) حیلت و زباندانی . (صحاح الفرس ). مکر و حیله و زرق و تزویر و گزاف و زبان آوری . (برهان ). مکر و حیله و گزاف و تزویر. (فرهنگ جهانگیری ). حیله و مکر و فریب و تزویر و فصاحت و زبان آوری . (ناظم الاطباء). حیله و زبان آوری . (انجمن آرا) (آنندراج ). زرق و حیله و مکر و گزاف و محال و تزویر و هرزه . تبند و ترکند و ترقند و تروند و دستان مترادف این اند. (شرفنامه ٔ منیری ). مکر و حیله . (فرهنگ رشیدی ). حیلت و زبان دانی . (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 28). || گردن را پیچ دادن بود بکین یا بعجب . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 28) :
اندرآمد مرد با زن چرب چرب
گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب .

رودکی (از لغت فرس اسدی ایضاً).


|| چون شکنجه و قنج (کذا) بود در رفتن به تیزی . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی چ اقبال ص 28). شکنجه و رفتار تند و شتاب . (ناظم الاطباء). || کشک سیاه که بترکی قراقروت گویند. و با را با فا تبدیل کرده ترف و ترفه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کشک سیاه باشد، و آنرا ترف نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به ترف شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
طرب خانه . [ طَ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) طرب سرای . طرب گاه . جایگاه شادی و طرب : روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدارچرخ فیروزه طربخانه ازین که...
طرب شکار. [ طَ رَ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) که شادی شکرد. که ایجاد طرب کند : آن جام طرب شکار بر دستم نه وآن ساغر چون نگار بر دستم نه .حافظ.
طرب فزای . [ طَ رَ ف َ ] (نف مرکب ) طرب افزای . شادی و نشاط انگیز : خداوند حمی یوم غبی را به حکایتهای خنده ناک و بازیهای عجب والحان طرب فز...
اشک طرب .[ اَ ک ِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک شیرین که کنایه از گریه ٔ شادی باشد. (برهان ) (هفت قلزم ).
طرب آباد. [ طَ رَ ] (اِ مرکب ) جایگاه شادی و سرور. (آنندراج ).
طرب آباد. [ طَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 3هزارگزی جنوب نیشابور. جلگه و معتدل با 213 تن سکنه . آب...
اصوات طرب . [ اَص ْ ت ِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آواز مغنیان و نغمه ٔ ساز مطربان است . (انجمن آرای ناصری ).
طرب کردن . [ طَ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شادی کردن . خوشدلی کردن . فیریدن : اگر داری طرب کن و اگر نداری طلب کن . (خواجه عبداﷲ انصاری ).با دو...
طرب آشیان . [ طَ رَ ] (اِ مرکب ) مکان سرور و طرب : سِزَدَم چو ابر بهمن که بر این چمن بگریم طرب آشیان بلبل بنگر که زاغ دارد.حافظ.
طرب افزای . [ طَ رَ اَ ] (نف مرکب ) که طرب افزون کند. که شادی فزاید : با سیه روی خوشدلی بهم است طرب افزای سرخ روی کم است . سنائی .هستند بب...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.