ترب
نویسه گردانی:
TRB
ترب . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در ذکر بلاد خوزستان آرد: ترب از اقلیم سیم است و شهر کوچک است و گرمسیر، بر کنار دریا افتاده است چنانکه جزر و مد ماهیان را در خشکی اندازد و قوت ایشان از آن بود و مردمش قوی هیکل و درازبالا و صاحب قوت و سیاه چهره باشند. باغستان بسیار دارد، نارنج و ترنج و لیمو و خرمای خوب در او بسیار بود. (نزهة القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 110).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طرب . [ طَ رِ ] (اِخ ) نام اسب حضرت پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ام طرب . [ اُم ْ م ِ طُ رَ ] (ع اِ مرکب ) شراب . (از المرصع).
ساز طرب . [ زِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلات طرب . اسباب طرب . رجوع به ساز شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
طرب سنج . [ طَ رَس َ ] (نف مرکب ) که طرب سنجد. شادی آزما : بمیخانه از شام تا صبحدم طرب سنج احیا چو اهل حرم .ملاطغرا (از آنندراج ).
طرب آرا. [ طَ رَ ] (نف مرکب ) آراینده ٔ انجمن . ایجاد سرور و خوشحالی کننده : با طرب دارم و مرد طرب آرایت با سماع خوش و با بربط و با نایت .منوچه...
طرب خیز. [ طَ رَ ] (نف مرکب ) طرب انگیز. که طرب آورد. رجوع به طرب انگیز شود.
طرب سرا. [ طَ رَ س َ ] (اِ مرکب ) طربخانه .
طرب سرای . [ طَ رَ س َ ] (اِ مرکب ) طربخانه : طرب سرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار مَنَش مهندس شد. حافظ.طرب سرای وزیر است ساقیا مگذ...