ترشه
نویسه گردانی:
TRŠH
ترشه . [ ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام میوه ای است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || رستنیی باشد که تخم آنرا بعربی بزرالحماض و حب الرشاد خوانند. اگر قدری از آن تخم در خرقه بندند، و زن بر بازوی چپ بنددمادام که با خود دارد آبستن نشود. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). و آنرا ترشینک نیز نوشته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی است که گل سرخ دارد، برگش مانند برگ کاسنی ، قسمی ترش و قسمی تلخ ، و هر دو مسکن تشنگی و صفرا و غثیان و خفقان و حار و درد دندان و یرقان است . و عرب آنرا حماض و شکوفه ٔ آنرا ثابر گوید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || خمیرمایه . ترشه خمیر. مایه . ترش خمیر. خمیرترش . فُتاق . (یادداشت ایضاً). بهمه ٔ معانی رجوع به ترش و ترشک شود.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ترشه واش . [ ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) به لغت تنکابن حماض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ترشه و حماض شود.
ترشح . [ ت َ رَش ْ ش ُ ] (ع مص ) قوت رفتار گرفتن شتربچه با مادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): ترشح ...
طرشة. [ طُ ش َ ] (ع اِمص ) کری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناشنوائی . (آنندراج ). صَمَم . طَرَش .
طرشة. [ طَ ش َ ] (ع اِ) سیلی و لطمه بر صورت . (دزی ج 2 ص 36). تپانچه .