ترنم . [ ت َ رَن ْ ن ُ ] (ع اِ) آواز نیکو.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سرود و نغمه و ترانه و خوش خوانی . (ناظم الاطباء)
: ترنمشان خمار از گوش میبرد
یکی دل داد و دیگر هوش میبرد.
نظامی .
از تنعم نخفتی و به ترنم گفتی . (گلستان ).
تنعم روید از کام و زبانی
که با آه و فغانی همدم افتد.
ظهوری (از آنندراج ).
|| مطلق آواز
: به ترنم هجای من خوانی
سرد و ناخوش بود ترنم خر.
سوزنی .
|| مطلق آهنگ
: و هر قومی را نوعی است از موسیقی ، کودکان را جدا و زنان را جدا و مردان را جدا. چون ترنم کودکان را و نوحه ٔ زنان را و سرود مردان را و ویله دیلمان را و دست بند عراقیان را. (مجمل الحکمه ). || نام یکی از چهار قطعه تألیفات موسیقی . و رجوع به مجمعالادوار نوبت سوم ص
81 شود