اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تریاق

نویسه گردانی: TRYAQ
تریاق . [ ت ِرْ ] (اِخ ) دهی است به هرات . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). و رجوع به تریاقی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۴ ثانیه
تریاق . [ ت َ / ت ِرْ ] (معرب ، اِ) معرب تریاک و آن دوایی مرکب است معروف ، که چند ادویه را کوفته و بیخته در شهد آمیزند و آن دافع اقسام زهر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تِرْیاق، یا دریاق، معرب واژۀ یونانی θηpıαkή (و نیز: θηpıαkòν صورتهای مؤنث و خنثى از واژۀ θηpıαkóς، بعدها در لاتینی به صورت thēriacus، فرانسه: thériaqu...
تریاق زار. [ ت َ / ت ِرْ ] (اِ مرکب ) محل تریاق . آنجا که پادزهر بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : کوه اگر پر مار شد باکی مدارکو بود در اندرون ...
تریاق تپه . [ ت ِرْ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شهریار شهرستان تهران که در 11 هزارگزی جنوب باختری شهریار و 11 هزارگزی راه عمومی قر...
تریاق لان . [ ت َ / ت ِرْ ] (اِ مرکب ) محل تریاق . مکان پادزهر. (فرهنگ فارسی معین ) : سروری زهر است جز آن روح راکه بود تریاق لانی ز ابتدا. ...
تریاق لانی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پادزهر لان و لان نام کوهی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از بهار عجم ). و رجوع به ...
تریاق هروی . [ ت َ / ت ِرْ ق ِ هََ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نباتی است در نواحی هری و برگ او به برگ سوسن مشابهت دارد و گل او چون گل س...
تریاق بزرگ . [ ت ِ/ ت َرْ ق ِ ب ُزُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً همان تریاق اکبریا تریاق کبیر است : و بهترین چیزی مردم پیر را تریاق بزرگ ...
تریاق کبیر. [ ت َ / ت ِرْ ق ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معجونی است مرکب از هفتاد ادویه و این را تریاق فاروق نیز گویند. دافع جمیع زهرها و ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.