تریق
نویسه گردانی:
TRYQ
تریق . [ ت َ رَی ْ ی ُ ] (ع مص ) نمایان شدن و درخشیدن سراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روان شدن و جنبیدن و درخشیدن سراب روی زمین . (از اقرب الموارد). روان شدن و جنبیدن سراب روی زمین . (از المنجد).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قاطع طریق . [ طِ ع ِ طَ ] (ص مرکب ) راه بر. ره بر. ره زن . راه زن . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ج ، قطاع طریق . (مهذب الاسماء). قاطعان طریق ...
طریق طریق . [ طِرْ ری طِرْ ری ] (ع صوت مرکب ) بجای طرقواکه فعل امر است استعمال کنند. رجوع به طرقوا شود.
خارج طریق . [ رِ ج ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بیرون جاده شود.
طریق لورة. [ طَ ق ُ رَ ] (اِخ ) ۞ نام جاده ای است بین اشبیلیه و قرطبه . (الحلل السندسیه ج 1 ص 134).
طریق الهفة. [ طَ قُل ْ هََ ف ْ ف َ ] (اِخ ) موضعی است به بصره . (منتهی الارب ).
طریق الوادی . [ طَ قُل ْ ] (اِخ ) جاده ای است بین اشبیلیه و قرطبه . (الحلل السندسیه ج 1 ص 134).
طریق العنصل . [ طَ قُل ْ ع ُ ص ُ ] (اِخ ) راهی است بین بصره و یمامه . (منتهی الارب ).
طریق المنکدر. [ طَ قُل ْ م ُ ک َ دِ ] (اِخ ) راهی است از یمامه سوی مکه . (منتهی الارب ).
طریق خراسان . [ طَ ق ِ خ ُ ] (اِخ ) ولایتی معتبر است (از عراق عرب ) و شهرش قصبه ٔ بعقوبا و آن را دختری از تخم کسری قوبانام ساخت و بیعت (بی...