تزکیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) زکات مال بدادن . (زوزنی ). زکات دادن از مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از مجمل اللغة) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || زکات مال بستدن . (زوزنی ). زکات ستدن . (مجمل اللغة). زکات از کسی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پاک گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (مجمل اللغة). پاک کردن . (دهار) (آنندراج ). پاکیزه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بستودن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). ستودن خود را. (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ازالمنجد): تزکیة المرء نفسه قبیح . || گوالانیدن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || گوالیدن و افزون شدن . || تشنه گردیدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || گواهی بر عدالت گواه دادن . (از متن اللغة). || تزکیه ٔ شهود، (در تداول فقه )؛ تعدیل گواهان . در صورتی که عدالت شاهد در نزد حاکم محرز نبود یا جرح شود ممکن است عدالت گواه جرح شده بوسیله ٔ گواهی افراد عادل دیگر اثبات گردد و این گواهی دادن بر عدالت گواه جرح شده را در فقه تزکیة گویند
: تزکیه باید گواهان را بدان
تزکیه اش اخلاص و موقوفی بدان .
مولوی .
|| (اِ) پاکیزگی و پاک گردانیدگی . (ناظم الاطباء). بمعنی زکات است . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به زکات و زکوة شود.